حوزه نوین

حوزه نوین

کتاب المنطق تعلیمی - درس 15

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۳۵ ب.ظ

کتاب  المنطق تعلیمی درس 15

 

توضیح متن

 

 

تطبیق متن

 

 

❇️   الحمل و انواعه

❇️  5 ) و صفنا کلا من الکلیات الخمسة (بالمحمول). و أشرنا الی ان الکلی المحمول ینقسم الی الذاتی و العرضی. و هذا امر یحتاج الی التوضیح و البیان. لان سائلا قد یسأل فیقول: ان النوع قد یحمل علی الجنس کما یقال مثلا: الحیوان النسان و فرس و جمل ... الی آخره مع ان الانسان بالقیاس الی الحیوان لیس ذاتیا له لانه لیس تمام الحقیقة ولا جزأها ولا عرضیا خارجا عنه. افهناک واسطة بین الذاتی و العرضی ام ماذا؟ وقد یسأل ثانیا فیقول : ان الحد التام یحمل علی النوع و الجنس کما یقال: الانسان حیوان ناطق. و الحیوان جسم تام حساس متحرک بالارادة. و علیه فالحد التام کلی محمول و هو تمام حقیقة موضوعه مع انه لیس نوعا له ولا جنسا ولا فصلا فینبغی ان یجعل للذاتی قسما رابعا. بل لا ینبغی تسمیته بالذاتی لا نه هو نفس الذات والشیء لا ینسب الی نفسه ولا بالعرضی لانه لیس بخارج عن موضوعه فیجب ان یکون واسطة بین الذاتی و العرضی. وقد یسأل ثالثا فیقول : ان المنطقیین یقولون ان الضحک خاصة الانسان و المشی عرض عام له مثلا مع ان الضحک والمشی لا یحملان علی الانسان فلا یقال الانسان ضحک و قد ذکرتم ان الکلیات کلها محمولات علی موضوعاتها   فما السر فی ذلک؟ ولکن هذا السائل اذا اتضح له المقصود من (الحمل) ینقطع لدیه الکلام فان الحمل له ثلاثة تقسیمات . و المراد منه هنا بعض اقسامه فی کل من التقسیمات فنقول:

.

 

🌷🌺🌸🌷🌺🌼🌺🌸🌼🌷🌺🌸🌷🌺

 

توضیح متن

 

 

تطبیق متن

 

 


❇️  1 - الحمل : طبعی و وضعی

❇️   اعلم ان کل محمول فهو کلی حقیقی لان الجزئی الحقیقی بما هو جزئی لا یحمل علی غیره. و کل کلی أعم بحسب المفهوم فهو محمول بالطبع علی ما هو أخص منه مفهوما کحمل الحیوان علی الانسان و الانسان علی محمد بل و حمل الناطق علی الانسان. و یسمی مثل هذا (حملا طبعیا) أی اقتضاه الطبع ولا یأباه. و اما العکس و هو حمل الأخص مفهوما علی الاعم فلیس هو حملا طبعیا بل بالوضع والجعل لانه یأباه الطبع ولا یقبله فلذلک یسمی (حملا وضعیا) أو جعلیا. و مرادهم بالاعم بحسب المفهوم غیر الاعم بحسب المصداق الذی تقدم الکلام علیه فی النسب: فان الاعم قد یراد منه الاعم باعتبار وجوده فی أفراد الاخص و غیر افراده کالحیوان بالقیاس الی الانسان و هو المعدود فی النسب. و قد یراد منه الاعم باعتبار المفهوم فقط و ان کان مساویا بحسب الوجود کالناطق بالقیاس الی الانسان فان مفهومه انه شیء ما له النطق من غیر التفات الی کون ذلک الشیء انسانا أو لم یکن و انما یستفاد کون الناطق انسانا دائما من خارج المفهوم. فالناطق بحسب المفهوم أعم من الانسان و کذلک الضاحک و ان کانا بحسب الوجود مساویین له ... و هکذا جمیع المشتقات لا تدل علی خصوصیة ما تقال علیه کالصاهل بالقیاس الی الفرس و الباغم للغزال و الصادح للبلبل و الماشی  للحیوان. و اذا اتضح ذلک یظهر الجواب عن السؤال الاول لان المقصود من المحمول فی الکلیات الخمسة المحمول بالطبع لا مطلقا.
.
 
🌷🌺🌸🌷🌺🌼🌺🌸🌼🌷🌺🌸🌷🌺
 
 

توضیح متن

 

 

تطبیق متن

 

 


❇️  2 - الحمل : ذاتی اولی و شایع صناعی

🌸 ❇️   و اعلم ان معنی الحمل هو الاتحاد بین شیئین لان معناه ان هذا ذلک. وهذا المعنی کما یتطلب الاتحاد بین الشیئین یستدعی المغایرة بینهما لیکونا حسب الفرض شیئین. و لولاها لم یکن الا شیء واحد لا شیئان. و علیه لا بد فی الحمل من اتحاد من جهة و التغایر من جهة أخری کیما یصح الحمل. و لذا لا یصح الحمل بین المتباینین اذ لا اتحاد بینهما. ولا یصح حمل الشیء علی نفسه اذ الشیء لا یغایر نفسه. ثم ان هذا الاتحاد اما أن یکون فی المفهوم فالمغایرة لا بد أن تکون اعتباریة. و یقصد بالحمل حینئذ ان مفهوم الموضوع هو بعینه نفس مفهوم المحمول و ماهیته بعد ان یلحظا متغایرین بجهة من الجهات. مثل قولنا: (الانسان حیوان ناطق) فان مفهوم الانسان و مفهوم حیوان ناطق واحد الا ان التغایر بینهما بالاجمال و التفصیل و هذا النوع من الحمل یسمی (حملا ذاتیا اولیا). و اما ان یکون الاتحاد فی الوجود و المصداق و المغایرة بحسب المفهوم. و یرجع الحمل حینئذ الی کون الموضوع من أفراد مفهوم المحمول و مصادیقه. مثل قولنا: (الانسان حیوان) فان مفهوم انسان غیر مفهوم حیوان ولکن کل ما صدق علیه الانسان صدق علیه الحیوان. و هذا النوع من الحمل یسمی (الحمل الشایع الصناعی) أو (الحمل المتعارف) لانه هو الشایع فی الاستعمال المتعارف فی صناعة العلوم.   کالضاحک او یضاف الیه (ذو) لا یصح حمله علی موضوعه فیقال للمشتق کالضاحک محمولا بالمواطاة و للمشتق منه کالضحک محمولا بالاشتقاق. و المقصود بیانه ان المحمول بالاشتقاق کالضحک و المشی و الحس لا یدخل فی أقسام الکلیات الخمسة فلا یصح أن یقال: الضحک خاصة للانسان و لا اللون خاصة للجسم ولا الحس فصل للحیوان بل الضاحک و الملون هو الخاصة و الحساس هو الفصل ... و هکذا. و اذا وقع فی کلمات القوم شیء من هذا القبیل فمن التساهل فی التعبیر الذی قد یشوش افکار المبتدئین اذ تری بعضهم یعبر بالضحک و یرید منه الضاحک . و بهذا یظهر الجواب عن السؤال الثالث. نعم (اللون) بالقیاس الی البیاض کلی وهو جنس له لانک تحمله علیه حمل مواطاة فتقول: البیاض لون. اما اللون و البیاض بالقیاس الی الجسم فلیسا من الکلیات المحمولة علیه.
و اذا اتضح هذا البیان یظهر الجواب عن السؤال الثانی أیضا لان المقصود من المحمول فی باب الکلیات هوالمحمول بالحمل الشایع الصناعی. و حمل الحد التام من الحمل الذاتی الاولی.

 

🌷🌺🌸🌷🌺🌼🌺🌸🌼🌷🌺🌸🌷🌺

 

شرح :

حمل و انواع آن

 

۵)  ‎چنانکه ملاحظه شد،کلیات خمس همگى«محمول»هستند،و ما این وصف را در مورد تمام آنها بکار بردیم؛و اشاره کردیم که«کلى محمول»به ذاتى و عرضى تقسیم مى‌شود.این مطلب نیازمند توضیح و شرح است.

چرا که ممکن است کسى بپرسد و بگوید:گاهى نوع بر جنس حمل مى‌شود،مثلا گفته مى‌شود:«حیوان،انسان و اسب و شتر و...است.»با آنکه انسان نسبت به حیوان، نه ذاتى است-‎زیرا نه تمام حقیقت حیوان است،و نه جزء حقیقت آن-‎و نه عرضى بیرون از آن است. ۱آیا واسطه‌اى میان ذاتى و عرضى وجود دارد،یا نه؟

و نیز ممکن است گفته شود:حدّ تام،هم بر نوع و هم بر جنس ۲حمل مى‌شود؛ مانند:«انسان،حیوان ناطق است»و«حیوان،جسم نامى حساس و متحرک بااراده است».

پس حدّ تام یک کلى محمول است،و تمام حقیقت موضوع خود را تشکیل مى‌دهد، با آنکه نه نوع موضوع خود است و نه جنس و یا فصل آن.بنابراین،باید براى ذاتى قسم چهارمى قرار داد.بلکه حدّ تام را اساسا نباید«ذاتى»نامید؛چرا که حدّ تام همان ذات است؛و شىء هرگز به خودش منسوب نمى‌شود. ۳همچنین نمى‌توان آن را «عرضى»بشمار آورد؛چرا که بیرون از ذات موضوع نیست.پس باید میان ذاتى

 


۱) .حقیقت آن است که انسان،عرضى حیوان است؛زیرا انسان از مقومات حیوان نیست،بلکه بیرون از حقیقت آن است،و مقصود ما از عرضى چیزى جز این نیست.بنابراین،زحمتى که مؤلف به خود داده تا از طریق تقسیم حمل به حمل طبعى و وضعى مشکل را حل کند،هیچ وجهى ندارد؛بویژه با توجه به آنکه ذاتى و عرضى به معناى داخل در حقیقت شىء و غیر داخل در حقیقت شىء است.و لذا هیچ محمولى بیرون از آن‌دو نخواهد بود؛چراکه در این صورت ارتفاع نقیضین لازم خواهد آمد.(ف).
۲) .غیر از جنس عالى؛زیرا جنس عالى دیگر جنس و فصل ندارد،و لذا فاقد حدّ مى‌باشد.(ف).
۳) .این عبارت بیانگر معناى لغوى واژۀ«ذاتى»است.اما مراد از«ذاتى»در اصطلاح منطق در کتاب کلیات
خمس،اعم بوده و ذات را نیز شامل مى‌شود.چنانکه مؤلف خودش بدان تصریح نمود.بنابراین آوردن کلمۀ«بلکه»وجهى ندارد.(ف).
 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی